۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

مراكز همســريابي در شــهر هاي بــزرگ تاســيس شد


-الو سلام.
-سلام جانم بفرماييد.
-مرکز همسر يابيه؟
-بله عزيزم.
-من يه زن ميخواستم.
-چشم فدات شم. دادم الان با پيک بياد در خونه! مرتيکه مگه زنگ زدي پيتزا فروشي؟
- خوب چي بايد بگم؟
- بابا يه کم مقدمه چيني کن بعد برو سر حرف اصلي.
- آهان .عرضم به حضور شما که از آنجايي که در دين مبين اسلام تاکيد خاصي بر اهميت ازدواج و نکاح گرديده و بنده هم جواني مايل به تشکيل خانواده ميباشم لذا برآن شدم که با مساعدت شما قدم به وادي تاهل بگذارم . خوبه؟
- حالا شد يه چيزي . حالا پسرم شما چند سالته؟
- 37 سال !
- زکي.همچين گفت جوون فکر کرديم 20 سالشه . عمرت از عمر خر هم درازتر شده تازه ياد زن گرفتن افتادي ؟
- خب ديگه.امکانات ما الان جور شده.
- ميترسم اون يکي امکاناتت ديگه بدرد نخوره!
- فعلا که داره کار ميکنه.حالا من بايد چيکار کنم؟
- هيچي عزيزم. ما برات يه همسر خوب جور ميکنيم.
- حالا اونجا چه جور همسرايي دارين؟
- بگو چجور نداريم؟ عرض کنم که يه مورد داريم تووپ! يه دختر ناز 20 ساله هلو! دور کمر 40.دور سينه 85 !!!! ببينيش آب از دهنت راه ميفته! واسه شما ميکنه به عبارتي 4000 سکه مهريه و يه پنت هاوس طرفاي الهيه. ماشينم کمتر ازمرسدس و ب.ام.و قبول نيست.
- آقا مگه داري با پسر بيل گيتس حرف ميزني؟ اين دري وريا چيه؟
- خب داداش چرا جوش مياري؟ يه مورد دارم خوراک ! يه خانوم 25 ساله. ليسانس نانوشيمي صنعتي و اولترا سونيک مدار بسته! قد و هيکل و قيافه هم که ماشا ا...ايشون چون فرهنگي و تحصيل کرده هستن 3800 تا سکه و يه خونه تو جردن خرجشونه! ماشين هم در حد آزرا و کمري قبوله!
- داداش مگه سر گردنه است؟
- خب عزيزم گرفتن اين مدرکا و ساختن اون هيکلا خرج داره ديگه. تازه بقول کنفسيوس اون بدنو نساخته که مفت بده دست هر عمله اي!
- آره خوب. حالا بيا پايينتر ببينيم چي ميشه.
- باشه.يکم صبر کن.... آهان اين ديگه اکازيونه. يه خانوم 33 ساله.کارمند بانکه و از هر انگشتش فکر کنم چند تايي هنر بريزه! اونو ميتونم با 2800 تا سکه و يه آپارتمان حوالي ستارخان واست قولنامه کنم. يه پرايدي. پژويي هم باشه چه بهتر.
- راستش من ماشين يه کم برام سخته....
- خب بابا فهميدم. يه خانومي هست 38 سالشه. قيافش بدک نيست. فقط يه 40 کيلويي اضافه وزن داره. عوضش اعتقاد راسخ داره که ماديات در زندگي مهم نيست و عشق مهمه ! 1400 تا سکه و يه خونه حوالي ميدون خراسون هم واسش کافيه! با تاکسي هم حال ميکنه حسابي!
- راستش اگه يکم ديگه بياي پايين ممنونميشم....
- لا ا.... صبركن من اين زيرو ببينم. آهان. اين ديگه راسته کار خودته. يه خانوم نجيب و اصيل و بساز .45 سالشه .البته نبايد اونقدر ظاهر بين باشي که از قيافش بترسي! چيزاي مهمتري هم تو زندگي هست. يه آلونکي حوالي پاکدشت و يه لقمه نون براش ايده آله. تازه چون ميخواد وزن کم کنه اهل ماشين نيست. از اينجا تا چابهار هم پياده ببريش صداش در نمياد! اگه اينم رد کني واسه بقيه عمرت بايد بياي ننه بزرگ منو عقد کني!
- خيله خب. گويا چاره اي نيست. ببينم من کي بيام براي صحبت با ايشون؟
- صحبت واسه چي؟
- واسه تفاهم و اين حرفا ديگه.
- بخواب بابا ...مرد حسابي گويا تو باغ نيستيا. اين حرفا واسه تو فيلماست.
- راست ميگيا. خب پس من فردا با شناسنامه ميام واسه عقد!
- مبارکه انشا....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظ یادن نره . لطفاً