۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

چت خفن

معادله


معادله ۱
انسان = خواب + خوراک + کار+ تفریح
الاغ = خواب + خوراک
پس
انسان = الاغ + کار + تفریح
وبنابرین
انسان تفریح = الاغ + کار
بعبارت دیگر
انسانی که تفریح ندارد = الاغی که فقط کار می کند

معادله ۲
مرد = خواب + خوراک + درآمد
الاغ = خواب + خوراک
پس
مرد = الاغ + درآمد
و بنابرین
مرد درآمد = الاغ
بعبارت دیگر
مردی که درآمد ندارد = الاغ

معادله ۳
زن = خواب + خوراک + پول خرج کردن
الاغ = خواب + خوراک
پس
زن = الاغ + پول خرج کردن
وبنابرین
زن پول خرج کردن = الاغ
بعبارت دیگر
زنی که پول خرج نمی کند = الاغ

نتیجه گیری:
از معادلات ۲و۳ داریم:
مردی که درآمد ندارد = زنی که پول خرج نمیکند
پس:
فرض منطقی ۱: مردها درآمد دارند تا نگذارند زنها  تبدیل به الاغ شوند..
و
فرض منطقی ۲: زنها پول خرج می کنند تا نگذارند مردها تبدیل به الاغ شوند.
بنابرین داریم ...
مرد + زن = الاغ + درآمد + الاغ + خرج پول

و ازفرضهای۱و۲ نتیجه منطقی میگیریم که:
مرد + زن = ۲الاغی که با هم بخوشی زندگی میکنند!

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

نکته


جینی دختر کوچولوی زیبا و باهوش پنج ساله ای بود که یک روز که همراه مادرش برای خرید به مغازه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش 5/2 دلار بود،چقدر دلش اون گردنبند رو می خواست.پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که اون گردن بند رو براش بخره.
مادرش گفت : خب! این گردنبند قشنگیه، اما قیمتش زیاده،اما بهت میگم که چکار می شه کرد! من این گردنبند رو برات می خرم اما شرط داره : " وقتی رسیدیم خونه، لیست یک سری از کارها که می تونی انجامشون بدی رو بهت می دم و با انجام اون کارها می تونی پول گردن بندت رو بپردازی و البته مادر بزرگت هم برای تولدت بهت چند دلار هدیه می ده و این می تونه کمکت کنه."
جنی قبول کرد. او هر روز با جدیت کارهایی که بهش محول شده بود رو انجام می داد و مطمئن بود که مادربزرگش هم برای تولدش بهش پول هدیه می ده.بزودی جینی همه کارها رو انجام داد و تونست بهای گردن بندش رو بپردازه.
وای که چقدر اون گردن بند رو دوست داشت.همه جا اونو به گردنش می انداخت ؛ کودکستان، رختخواب، وقتی با مادرش برای کاری بیرون می رفت، تنها جایی که اون رو از گردنش باز می‌کرد تو حمام بود، چون مادرش گفته بود ممکنه رنگش خراب بشه!
جینی پدر خیلی دوست داشتنی داشت. هر شب که جینی به رختخواب می رفت، پدرش کنار تختش روی صندلی مخصوصش می نشست و داستان دلخواه جینی رو براش می خوند. یک شب بعد از اینکه داستان تموم شد، پدرجینی گفت :
- جینی ! تو منو دوست داری؟
- اوه، البته پدر! تو می دونی که عاشقتم.
- پس اون گردن بند مرواریدت رو به من بده!
- نه پدر، اون رو نه! اما می تونم رزی عروسک مورد علاقمو که سال پیش برای تولدم بهم هدیه دادی بهت بدم، اون عروسک قشنگیه ، می تونی تو مهمونی های چای دعوتش کنی، قبوله؟
- نه عزیزم، اشکالی نداره.
پدر گونه هاش رو بوسید و نوازش کرد و گفت : "شب بخیر کوچولوی من."
هفته بعد پدرش مجددا ً بعد از خوندن داستان ،از جینی پرسید:
- جینی! تو منو دوست داری؟
اوه، البته پدر! تو می دونی که عاشقتم.
- پس اون گردن بند مرواریدت رو به من بده!
- نه پدر، گردن بندم رو نه، اما می تونم اسب کوچولو و صورتیم رو بهت بدم، اون موهاش خیلی نرمه و می تونی تو باغ باهاش گردش کنی، قبوله؟
- نه عزیزم، باشه ، اشکالی نداره!
و دوباره گونه هاش رو بوسید و گفت : "خدا حفظت کنه دختر کوچولوی من، خوابهای خوب ببینی."
چند روز بعد ، وقتی پدر جینی اومد تا براش داستان بخونه، دید که جینی روی تخت نشسته و لباش داره می لرزه.
جینی گفت : " پدر ، بیا اینجا." ، دستش رو به سمت پدرش برد، وقتی مشتش رو باز کرد گردن بندش اونجا بود و اون رو به دست پدرش داد.
پدر با یک دستش اون گردن بند بدلی رو گرفته بود و با دست دیگه اش، از جیبش یه جعبه ی مخمل آبی بسیار زیبا رو درآورد. داخل جعبه، یک گردن بند زیبا و اصل مروارید بود. پدرش در تمام این مدت اونو نگه داشته بود.
او منتظر بود تا هر وقت جینی از اون گردن بند بدلی صرف نظر کرد ، اونوقت این گردن بند اصل و زیبا رو بهش هدیه بده!
خب! این مسأله دقیقا ً همون کاریه که خدا در مورد ما انجام می ده. او منتظر می مونه تا ما از چیزهای بی ارزش که تو زندگی بهشون چسبیدیم دست برداریم، تا اونوقت گنج واقعی اش رو به ما هدیه بده.
به نظرت خدا مهربون نیست ؟!



۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

جوک های باحال


خدا بعد از آفریدن لر خندید، چون لر تا نیم ساعت به خدا میگفت مامان

به پسران در کودکي شير سگ دهيد، شايد در بزرگي وفا بياموزند. شکسپير

رشتیه داشته میمرده از زنش میپرسه من بمیرم تو ازدواج می کنی؟ زنه میگه آره.
میگه براش میرزا قاسمی هم درست میکنی؟
زنه میگنه: نه دوست نداره

 ترکه چربی خون داشته دکتر بهش میگه باید روزی 4 کیلومتر بدوی ترکه بعد از 1 ماه زنگ میزنه به دکتر میگه من لبه مرز هستم الان باید چی کار کنم؟

کلاْ افرادی که ازدواج میکنند دو دسته اند . آنهایی که از جانشان سیر شدند و آنهایی که قصد جان دیگری را دارند

دو با جناق بنام کافی و نعمت سوار یک خر بودند . نعمت گفت اگر یک خر دیگر بود کافی بود . کافی گفت همین هم که هست نعمت است
]به ترکه میگن شما تو اردبیل اثار باستانی هم دارین؟ میگه دارن میسازن

 ترکه می خواست بره سر قبر باباش گل گیر نمیاره گمپوت میبره

به خروسه میگن چی شد معتاد شدی؟ میگه اگه زن تورو لخت کنن بذارن پشت ویترین مغازه معتاد نمیشی؟

لره بچه اش آتیش میگیره هول میشه چیکا کنه از روش میپره\\
  
ترکه میره زیر دریا کوسه هه بهش میگه ترکی؟ میگه اره از کجا فهمیدی؟ میگه اون کپسول پشتت مال اتش نشانیه
  
یه روز 4 تا لر سوار آسانسور میشن هر کاری میکنن آسانسور حرکت نمیکنه.... 

یه مرده با کت شلوار و سامسونت میاد دکمه آسانسورو میزنه... راه میفته...
 

یکی از لرا میگه : به افتخار آقای راننده صلوات

 ترکه داشته هلو می خورده، به هسته اش که می رسه میگه به به! گردو هم داره!


سر پیری و معرکه گیری ! ..

یک مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ.
دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده : هیچوقت به این خوبی نبودم.
تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه.
نظرت چیه دکتر؟ ...
دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب بذار یه داستان برات تعریف کنم.
من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه.
اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده.
یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل ... همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش.
شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و .. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما' یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!
دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیق

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

داستان کوتاه و خوندنی (( واقعی ))


 جک و دوستش باب تصميم مي گيرند برای تعطيلات به اسکي برن...
با همديگه رخت و خوراک و چيزهای ديگرشان را بار ماشين جک مي کنند و به سوی پيست اسکي راه مي افتند.. 
پس از دو سه ساعت رانندگي، توفان و برف و بوران شديدی جاده را در بر گرفت چراغ خانه ای را از دور مي بينند و تصميم مي گيرند شب را آنجا بمانند تا توفان آرام شود و آنها بتوانند به راه خود ادامه دهند
هنگامي که نزديکتر مي شوند مي بينند که آن خانه در واقع کاخيست بسيار بزرگ و زيبا که درون کشتزار پهناوريست و دارای استبلي پر ازاسب و آن دورتر از خانه هم طويله ای با صدها گاو و گوسفند است
زني بسيار زيبا در را باز مي کند
مردان که محو زيبايي زن صاحبخانه شده بودند، توضيح مي دهند که چگونه در راه گرفتار توفان شده اند و اگر خانم خانه بپذيرد شب را آنجا سر کنند تا صبح به راهشان ادامه دهند
زن جذاب با صدايي دلنشين گفت: همانطور که مي بينيد من در اين کاخ بزرگ تنها هستم، اما مساله اين است که من به تازگي بيوه شده ام و اگر شما را به خانه راه دهم از فردا همسايه ها بدگويي و شايعه پراکني را آغاز مي کنند
جک پاسخ داد: نگران نباشيد، برای اين که چنين مساله ای پيش نيايد ما مي تونيم در اصطبل بخوابيم.
سحرگاه هم اگر هوا خوب شده باشد بدون بيدار کردن شما راه خود را به طرف پيست اسکي ادامه خواهيم داد.
زن صاحبخانه مي پذيرد و آن دو مرد به اصطبل مي روند و شب را به صبح مي رسانند بامداد هم چون هوا خوب شده بود راه مي افتند... 
حدود نه ماه بعد جک نامه ای از يک دادگاه دريافت مي کند در آغاز نمي تواند نام و نشاني‌هايي که در نامه نوشته بود را به ياد آورد اما سر انجام پس از کمي فشار به حافظه مي فهمد که نامه دادگاه درباره همان زن جذاب صاحبخانه ای است که يک شب توفاني به آنها پناه داده بود
پس از خواندن نامه با سرگرداني و شگفت زده به سوی دوستش باب رفت و پرسيد: باب، يادت مياد اون شب زمستاني که در راه پيست اسکي گرفتار توفان شديم و به خانه ی آن زن زيبا و تنها رفتيم؟ 
باب پاسخ داد: بله 
جک گفت: يادته که ما در اصطبل و در ميان بو و پشگل اسب و قاطر خوابيديم تا پشت سر زن صاحبخانه حرف و حديثي در نيايد؟ 
باب اين بار با صدايي لرزانتر پاسخ داد: آره.. يادمه 
جک پرسيد: آيا ممکنه شما نيمه شب تصادفي به درون کاخ رفته باشيد و تصادفي سری به آن زن زده باشيد؟
باب سر به زير انداخت و گفت: من ... بله...من... 
جک که حالا ديگر به همه چيز پي برده بود پرسيد: باب ! پس تو ... تو تو اون حال و هوا خودت رو جک معرفي کرده ای؟؟ ... تا من ... بهترين دوستت را ... 
جک ديگر از شدت هیجان نمي توانست ادامه دهد ... 
باب که از شرم و ناراحتي سرخ شده بود گفت ... جک ... من مي تونم توضيح بدم ... ما کله مون گرم بود و من فقط مي خواستم ... فقط ... حالا چي شده مگه؟
.
.
.
.
.
جک احضاريه دادگاه را نشان داد و گفت: اون زن طفلک به تازگي مرده و همه چيزش را برای من به ارث گذاشته ...!!!
نتيجه اخلاقي: اگر خواستید گاهي به زن بيوه همسايه سري بزنيد و از او دلجويي كنيد لطفا صادق باشید و نام واقعی خودرا بگوئید!!!!

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

یه سری جوک دیگه (( این جوک ها هم درباره فارس هاست پس به دل نگیرین ))




ترکه زنگ میزنه به مخابرات میگه: آقا ببخشید سیم تلفن ما خیلی بلنده، اگه
میشه لطف كنید از اون طرف یه کم بكشیدش


یه روز ترکه میخواسته با قطار بره مشهد، وقتی میره تو كوپه از مسافر
روبرویش میپرسه به سلامتی شما دارین برمیگردین؟



يه آخونده ميگن بلدي انگليسي شماره ها رو بگي؟ميگه:
کاري نداره، وان، تو، تري، فور، فايو، نعوذبالله سکس


لره موقع مرگش بچه هاشو جمع میکنه بهشون یه چوب میده میگه بشکنید میشکنن
.
 بعد یه دسته چوب میده میگه بشکنید میشکنن . بعد یه دسته بیل میده میگه
بشکنید میشکنن . بعد 10 تا دسته بیل میده میگه بشکنید میشکنن. مفتول میده
میشکنن تیر اهن 18 میده میشکنن . میگه کره خرا لر بازی در نیارین میخوام
نصیحتتون کنم



در اثر زلزله ای شدید در لرستان 13 نفر زخمی و در اثر تقسیم چادر 552 نفر کشته شدند



ترکه جلوي آيينه وايساده بود بعد گفت: جون داداش من تو رو يه جا ديدم.
بعد کمي فكر كرد و گفت: آهان تو رو توي سلموني ديدم



 
يه بابايي يه پنگوئن رو تو خيابون پيدا ميکنه مي بردش به پاسگاه کلانتري
به افسره ميگه : اينو چيکارش کنم ؟ افسره ميگه بايد ببريش باغ وحش...
چند ساعت بعد افسره تو خيابون مي بينه همون يارو با پنگوئنه دست تو دست
هم دارن راه ميرن ، ميگه : اه ! نبرديش باغ وحش ؟
طرف ميگه : چرا ، الان دارم ميبرمش سينما



به ترکه ميگن شما آشغالاتون رو تو چي ميريزيد ميگه لاي نون! ميگن لاي
نون؟ ميگه نميدونم لاي نون يا ناي لون



ترکه تو ماشینش آهنگ عربی گذاشته بود با صدای بلند. بهش گیر می دن می گه:
ای بابا! نمی زارید تو این ماه محرم یه قرآن شاد گوش بدیم



ترکه یه 200 تومانی پیدا می کنه که وسطش سوراخ بوده .. می گه: ای بابا!
اینم از شانس من وسطش گوشه نداره



 
غضنفر از تاکسی پیاده می شه درو محکم می بنده می گه پدر سگ خودتی. راننده میگه من که چیزی نگفتم ، غضنفر می گه بعدا که می گی



 
بچه مثبته از لره میپرسه : آقا ببخشید... خیلی خیلی عذر
میخوام..شرمنده.. روم به دیوار.. اسمتون چیه؟
لره شاکی میشه، میگه: ایجو که تو پرسیدی، اسمم اَنه



   
يک روز دو تا آبادانی واسه هم خالی می بستند . اولی میگه : ما یه کوه
کنار خونه مون داریم که هر وقت می گیم حمید . دو سه بار میگه حمید….
حمید. حمید.دومی میگه : این که چیزی نیست . ما یه کوه داریم کنار خونه
مون که هر وقت می گیم حمید . میگه : کدوم حمید؟



ترکه میره نون بخره می‌‌بینه که صف مردا خیلی شلوغه میره صف زنونه ،میگه ببخشید آقا خواهرم گفت ۲تا نون بدین



به لره کار ميدن که کف اتوبان رو لاين بکشه روز اول20 کيلومتر رنگ ميزنه روز دوم 10کيلومتر رو و روز سوم کمتر از يه کيلومتر صاحب کارش بهش ميگه هوي چرا تو هر روز کمتر از ديروز کار ميکني؟
ميگه: “من نميتونم بهتر از اين کار کنم چون هر روز دارم از قوطي رنگ
دورتر ميشم



به ترکه میگن عجب مملکت خر تو خری داریم میگه آره بابا من 3 بار رفتم
سربازی هیچکی نفهمید



شهروندان اردبيلي در ادامه راهپيمائي 22 بهمن امروز به تهران رسيدند



تركه زن ژاپني ميگيره هر پنج دقيقه بهش ميگه خوب خوابت مياد برو بگير بخواب



به ترکه می گن شغلت چیه؟می گه:یه اطلاعاتی هیچ وقت شغلشو به کسی نمی گه

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

اس ام اس زن و شوهری


تنها انتقامی که می توانی از کسی که زنتان را از چنگ شما
در آورده است بگیری آن است که وی را وادار کنی او را نگاه دارد !
***************************************
راز زندگی مشترک طولانی:
هر هفته به یک رستوران زیبا رفته و در زیر نور شمع، شام شاعرانه ایی را صرف نمایید.
البته جدا از هم.
***************************************
چون دو سال است ازدواج کردم، دیگر از تروریست ها وحشتی ندارم.
. ***************************************
من در ازدواج شانسی نداشته ام، اولی مرا ول کرد و رفت، و دومی این کار را نکرد.
***************************************
اگر زندگی زناشویت را می خواهی نگاه داری باید در زمانی که
اشتباه کردی اعتراف کرده و در غیر این صورت ساکت باشی !
***************************************
من و همسرم بیست سال شاد بودیم تا آنکه با هم آشنا شدیم.
***************************************
یک زن خوب زمانی که اشتباه می کند، همسر خود را می بخشد.
***************************************
مردی برای یافتن همسر در روزنامه آگهی داد، فردای آن روز صدها نامه برای او آمد که
نوشته شده بود:
می توانید همسر مرا بگیرید.
***************************************
مردی با افتخار گفت: زن من یک فرشته است
مرد دیگری جواب داد: خوش به حالت، زن من هنوز زنده است.
***************************************
تحقیقات نشان داده که فقط ۲۰% مردها عقل دارند
۸۰% بقیه زن دارند !!!
. ***************************************
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند ، بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن
ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !!!!
***************************************
مردها سه تا آرزو دارن :
- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن !
- اونقدر که بچه شون می گن پولدار باشن !
و مهمتر از همه اینکه :
- اونقدر که زنشون شک داره زن داشته باشن !!!
***************************************
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و
زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!!
***************************************
مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت !
دومی : خوش به حالت ! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !!!
***************************************
زن به شوهر : من احمق بودم که باهات ازدواج کردم !
مرد : عزیزم چرا عصبانی می شی ! خب من هم عاشقت بودم اینو نفهمیدم !!!
***************************************
فرق پیر دختر با پیر پسر:
اولی موفق نشده ازدواج کنه
ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه !!!
***************************************
یه ضرب المثل آموزنده هست که می گه :
مردن برای زنی که عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره !!!
***************************************
مرد به زن : عزیزم ممنونم ازت ! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!
چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا’ وجود نداره !!
***************************************
زمانی که یک زن که با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود
زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند مطمئن است که آن زن تغییر نمی کند و اینگونه می شود
***************************************
یک زن در بحث حرف آخر را می زند
بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است !!!
***************************************
خداوند زن را آفرید تا هیچ مردی به مرگ طبیعی نمیرد !!!
***************************************
قوانین طلائی همسرداری (برای مردان ):
قانون اول: باید زنی داشته باشید که در کارهای خانه مثل آشپزی، تمیزکاری، گردگیری و خوب باشد .
قانون دوم: باید زنی داشته باشید که موجبات سرگرمی و خنده و شادی شما را فراهم نماید .
قانون سوم: باید زنی داشته باشید مورد اعتماد و اطمینان و راستگو .
قانون چهارم: باید زنی داشته باشید که از بودن با او لذت ببرید و باعث آرامش خاطر شما باشد .
قانون پنجم: خیلی خیلی اهمیت دارد که این چهار زن از وجود یکدیگر بی خبر باشند !!!
***************************************
زن .یه به شوهرش میگه: شوهر همسایه هر روز صبح که میخواد بره سر کار زنش رو
میبوسه! تو چرا این کار رو نمی کنی؟
شوهر میگه: آخه من که زنه رو خوب نمی شناسم !!
***************************************
بچه از باباش میپرسه: بابا، تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی میکنند یا باهم هستن؟
باباهه میگه: بچه جون، اگه زنها با شوهراشون یکجا باشن که آنجا دیگه بهشت نمیشه !!!
***************************************
مرد احساس را کشف کرد و زن عشق را،
مرد کار را کشف کرد و زن خانه داری را،
مرد پول را اختراع کرد و زن خرید را،
از آن زمان، مرد چیزهای بسیار زیادی کشف و اختراع کرد، و زن همچنان در حال خرید است !!!
***************************************
یک زن نگران آینده است تا زمانی که شوهر کند
یک مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی که زن بگیرد
یک مرد موفق مردیست که درآمدش بیشتر از مبلغی باشد که زنش خرج می کند
یک زن موفق زنیست که بتواند چنین مردی را پیدا کند
***************************************
برای اینکه با یک مرد شاد باشید باید او را کاملا درک کنید و کمی دوست داشته باشید
برای اینکه با یک زن شاد باشید باید او را کاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نکنید که او را درک کنید
***************************************
مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می کنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می کنند
***************************************
برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت :
” این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتونم این کتاب را تمام کنم ” !
***************************************
زن خوب مثل دایناسور می مونه که نسلش منقرض شده ولی مرد خوب مثل سیمرغ می مونه که از اول یه افسانه بوده!
.