۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

عاشقانه هاي متفرقه

زخم زندگیت منم ...همه به زخمهایشان دستمال می بندند.....تو اما.....به زخمت دل بسته ای!!!

ایکاش به زمانی بر میگشتم که تنها غم زندگیم شکستن نوک مدادم بود ...

چشم هاي من اين جزيره ها كه در تصرف غم است اين جزيره ها كه از چهار سو محاصره است در هواي گريه هاي "نم نم" است

همه چیز را فروختم جز آن صندلی که جای تو بود ! شاید آن روز که برگشتی خسته باشی .... شاید روزی بیاید که حالِ من هم خوب شود ... هوا خوب شود باران خوب شود ، عشق خوب شود ، و تو ... خوبِ من شوی و من ... ؛ خوب شوم ...
از کویر آمده‌ام چشمم از خاطره ریگ پُر است ابر من باش و دلم را بتکان
بيچاره سنگ كه از دست كودكي رها مي شود نمي داند دل كودك را بشكند يا دل قناري را
دیدن لبخند آنهایی که رنج میکشند ، از اشکهایشان دردناکتر است هیچ فکر کردی اگه هر ماه قبض کارکرد قلبمون رو میدادن کدوم یکی از ما عاشقتر بودیم !؟ همیشه میخواستم مالک قلبت باشم ، نه مستاجرش !
روزگار استاد فراموشیست ، امیدوارم که تو شاگرد روزگار نباشی . . . ندارم به جز دل مکانی برایت ، اگر عیب این خانه تنگی نباشد . . . روح سحری ناز دمیدن داری ، مثل غزلی تازه ، شنیدن داری ای قصه روزهای تلخ تنهائی من ، آنقدر ندیدمت که دیدن داری . . . به دل میگم یه روز میاد ، اینم یه خود فریبیه از عشق اون قسمت من همیشه بی نصیبیه . . . کاش حوله ای بودم آویزان بر میخ ، تا هر روز صبح قبل از همه صورتت رو میبوسیدم . . . ! به آسمون سپردم چشم از تو بر نداره ، مراقب تو باشه سرت بلا نیاره ، تا تو نخوای نتابه ، دلت گرفت بباره همیشه با تو باشه تو رو تنها نذاره . . .