۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

داستان مردی که همسرشو پیشکش مردی دیگر میکنه ؟؟!!


مردی پس از 15 سال از زندان فرار میكنه . 
او مقابل خانه ای نگاه میكنه تا بتونه پول و اسلحه گیر بیاره 
ولی در اونجا زن و مرد جوانی رو در رختخواب پیدا میكنه . 
ابتدا مرد جوان رو به صندلی طناب پیچ میكنه 
سپس خانم خوشكله رو به صندلی میبنده و نزدیك میشه و بوسه ای به گردنش میزنه و میره حمام تا دوش بگیره. 
مرد جوان به همسرش میگه : 
گوش كن عزیزم این مرد از لباسش معلومه كه مدت زیادی رو در زندان بسر برده و حتما اونجا هیچ زنی رو ندیده 
من دیدم چطور گردن تو رو ماچ كرد اگه خواست با تو س-- داشته باشه مقاومت نكن 
اونو راضی كن با اینكه میدونم برات چندش آوره ! 
ببین این زندانی خیلی باید خطرناك باشه و اگه عصبانی بشه جفت مون رو میكشه. 
قوی باش عزیزم و بدون خیلی دوستت دارم. 
همسرش پاسخ میده : 
او گردن منو ماچ نكرد! 
اون در گوش من گفت كه همجنس گراست و معتقده كه تو خیلی نازی و از من پرسید كه وازلین داریم و من گفتم كه در حمام میتونه پیدا كنه . 
پس عزیزم قوی باش و بدون من هم خیلی دوستت دارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظ یادن نره . لطفاً