۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

دروغ شرافتمندانه


یه روز یه هیزم شکن داشت از کنار رودخونه راه می رفت که تبرش افتاد توی آب.
هیزم شکن داشت گریه می کرد که یه فرشته اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟
هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت.
 " آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: " نه
 فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه
 فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟
 جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد...
یه روز وقتی هیزم شکن داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب.
هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟
اوه فرشته، زنم افتاده توی آب ...فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟
 هیزم شکن فریاد زد " آره " 
فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه"  
هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. میدوونی، اگه بهجنیفر لوپز " نه" میگفتم تو میرفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه بهکاترین زتاجونز "نه" میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم آره . اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره...
نکته اخلاقی : اینه که هر وقت یه مرد دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده!!!

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

وصيت نامه ي وحشي بافقي


  روز مرگم، هر که شيون کند از دور و برم دور کنيد

همه را مســــت و خراب از مــــي انــــگور کنيـــــد

مزد غـسـال مرا سيــــر شــــرابــــــش بدهيد
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهيد

بر مزارم مــگــذاريــد بـيـــايد واعــــــظ
پـيــر ميخانه بخواند غــزلــي از حــــافـــظ

جاي تلقــيـن به بالاي سرم دف بـــزنيـــد
شاهدي رقص کند جمله شما کـــف بزنيد

روز مرگــم وسط سينه من چـــاک زنيـد
اندرون دل مــن يک قـلمه تـاک زنـيـــــــد

روي قــبـــرم بنويـسيــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از اين دار برفــــت


آدم وصیت نامه هم می نویسه باید اینجوری بنویسه ... چه می کنه این وحشی بافقی


۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

بچه های شیطون ؟؟!!


دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
 
معلم  گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجودى پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد
دخترکوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟ 
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دخترکوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد.

> *****************************************
يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد.
ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد.
از مادرشد پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟
مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوی، يکى از موهايم سفيد مى‌شود.
دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده!

> ************************************
عکاس سرکلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را
تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد
اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله.
يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده.

> ***********************************************
معلم داشت جريان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى اين که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر شود گفت
بچه‌ها! اگر من روى سرم بايستم، همان طور که مى‌دانيد خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمزمى‌شود.
بچه‌ها گفتند: بله
معلم ادامه داد: پس چرا الان که ايستاده‌ام خون در پاهايم جمع نمى‌شود؟
يکى از بچه‌ها گفت: براى اين که پاهاتون خالى نيست
 ***********************************************
بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود:
فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست.
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر
چند تا مى‌خواهيد برداريد!
خدا مواظب سيب‌هاست

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

داستان مردی که همسرشو پیشکش مردی دیگر میکنه ؟؟!!


مردی پس از 15 سال از زندان فرار میكنه . 
او مقابل خانه ای نگاه میكنه تا بتونه پول و اسلحه گیر بیاره 
ولی در اونجا زن و مرد جوانی رو در رختخواب پیدا میكنه . 
ابتدا مرد جوان رو به صندلی طناب پیچ میكنه 
سپس خانم خوشكله رو به صندلی میبنده و نزدیك میشه و بوسه ای به گردنش میزنه و میره حمام تا دوش بگیره. 
مرد جوان به همسرش میگه : 
گوش كن عزیزم این مرد از لباسش معلومه كه مدت زیادی رو در زندان بسر برده و حتما اونجا هیچ زنی رو ندیده 
من دیدم چطور گردن تو رو ماچ كرد اگه خواست با تو س-- داشته باشه مقاومت نكن 
اونو راضی كن با اینكه میدونم برات چندش آوره ! 
ببین این زندانی خیلی باید خطرناك باشه و اگه عصبانی بشه جفت مون رو میكشه. 
قوی باش عزیزم و بدون خیلی دوستت دارم. 
همسرش پاسخ میده : 
او گردن منو ماچ نكرد! 
اون در گوش من گفت كه همجنس گراست و معتقده كه تو خیلی نازی و از من پرسید كه وازلین داریم و من گفتم كه در حمام میتونه پیدا كنه . 
پس عزیزم قوی باش و بدون من هم خیلی دوستت دارم

سه تایی ها رو عشق است


۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

داستان مهاجرت یک پیرزن به آمریکا


(داستان مربوط به قبل از ریاست جمهوری اوباماست)
یه پیرزن ایرانی از ایران به آمریکا میره و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوه اش رو با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی ( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.
مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه. 
پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه مو با خودم میارم.
مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که : 
1) پایتخت آمریکا کجاست؟ 
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : " واشنگتن "
  
درست بود حالا سوال دوم :
2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟ 
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : "4 جولای "
درسته ، حالا سوال سوم:
3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟
نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟
پیرزن میگه : " توگور "
 
واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوش این جور ترجمه میکنه : از چیه جورابای پدربزرگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : " بوش "
اکنون پیرزن یک شهروند آمریکایی شده!!!

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

دليل قانع کننده ??!!

دلیل قانع کننده 
 
مرد ميانسالي وارد فروشگاه اتومبيل شد. ب ‌ام ‌و آخرين مدلي را ديده و پسنديده بود. وجه را پرداخت و سوار بر اتومبيل تندروي خود شد و از فروشگاه بيرون آمد.
 
قدري راند و از شتاب اتومبيل لذت برد. وارد بزرگراه شد و قدري بر سرعت اتومبيل افزود. کروکي اتومبيل را پايين داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بيشتري ببرد. چند شاخ مو بر بالاي سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به اين سوي و آن سوي مي‌رفت. پاي را بر پدال گاز فشرد و اتومبيل گويي پرنده‌اي بود رها شده از قفس. سرعت به 160 کيلومتر در ساعت رسيد.
 
مرد به اوج هيجان رسيده بود. نگاهي به آينه انداخت. ديد اتومبيل پليس به سرعت در پي او مي‌آيد و چراغ گردانش را روشن کرده و صداي آژيرش را نيز به اوج فلک رسانده است. مرد اندکي مردد ماند که از سرعت بکاهد يا فرار را بر قرار ترجيح دهد.
 
لختي انديشيد. سپس براي آن که قدرت و سرعت اتومبيلش را بيازمايد يا به رخ پليس بکشد. بر سرعتش افزود. به 180 رسيد و سپس 200 را پشت سر گذاشت، از 220 گذشت و به 240 رسيد. اتومبيل پليس از نظر پنهان شد و او دانست که پليس را مغلوب کرده است.
 
ناگهان به خود آمد و گفت: "مرا چه مي‌شود که در اين سن و سال با اين سرعت مي
رانم؟ باشد که بايستم تا او بيايد و بدانم چه مي‌خواهد."
از سرعتش کاست و سپس در کنار جاده منتظر ايستاد تا پليس برسد. اتومبيل پليس آمد و پشت سرش توقف کرد...
 
افسر پليس به سوي او آمد، نگاهي به ساعتش انداخت و گفت: "ده دقيقه ديگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم براي تعطيلات چند روزي به مرخصي بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه ديده بودم و نه شنيده بودم. خصوصا اينكه به هشدار من توجهي نكردي و وقتي منو پشت سرت ديدي سرعتت رو بيشتر و بيشتر كرده و از دست پليس فرار كردي. تنها اگر دليلي قانع‌کننده داشته باشي که چرا به اين سرعت مي‌راندي، مي‌گذارم بروي."

 مرد ميانسال نگاهي به افسر کرد و گفت:  "مي‌دوني، جناب سروان؛ سالها قبل زن من با يک افسر پليس فرار کرد. وقتي شما رو آژير كشان پشت سرم ديدم  تصور کردم داري اونو برمي‌گردوني!"
 
افسر خنديد و گفت: "روز خوبي داشته باشيد، آقا!" و برگشته سوار اتومبيلش شد و رفت.

این مطلب رو بمناسبت عید گذاشتم شاید لبخندی بیاد روی لبانتون . همیشه شاد باشید



چگونه زنتونو روانی کنید ؟؟!!



1-  وقتی بعد از یك روز شلوغ براتونغذا درست كرد و با تمام خستگی كنارتون نشست بهش بگید:ممنونعزیزم ، خوب شده ، ولی كاش قبل ازدرست كردنش به مامانم زنگ میزدی وطرز تهیه این غذا رو ازش میپرسیدی
>
>
>
2- وقتی در جمع فامیل خودتون هستیدشكم بزرگ پدرزنتون رو سوژه خندههمه قرار بدهید.
>
>
>
3- از صبح كتونی پا كنید و تا شب هماز پاتون در نیارید تا جورابتونبوی گربه مرده بگیرد و بعد با همانجورابها برید توی رختخواب.
>
>
4- به صورتش نگاه كنید و باحالتیمتاثر بگید:عزیزم چقدر پیر شدی
..
>
5- وقتی تخمه میخورید پوستهای تخمهرا هر جای بریزید غیر از بشقابجلوی دستتون.
>
>
>
>
6- همیشه آب را با بطری سر بكشید.
>
>
7- وقتی زنتون حواسش كاملا به شماستوانمود كنید زنتون رو ندیدید ویواشكی به بچه هایتون بگید:دوستدارید براتون یك مامان خوشگلبیارم!!.
>
8- وقتی با تلفن صحبت میكنید به محضورود همسرتون با دستپاچگی بگیدباشه ، من بعدابهت زنگ میزنم ..وسریع گوشی رو قطع كنید..
>
>
>
9- همیشه از گیرایی چشمهای دخترخاله ترشیده اتون تعریف كنید..
>
10- خاطرات شیرین دوران مجردیخودتون رو با دوست دخترهای داشته ونداشته خودتون براش تعریف كنید..
>
11- وقتی با اون تو رستوران هستید باصدای بلند باد گلو بزنید..
>
>
12- او را با اسمهای مختلف مثلسمیرا ،مریم ، پریسا، آتنا،شیوا... صدا كنید و بعد بگید ببخشید عزیزم این روزها حواسم زیاد جمعنیست .
..
13- سعی كنید یكچادر مسافرتی خوب یا ماشین راحتبخرید كه شبهای كه قرار است بیرون از خونه بخوابید ، زیاد سختینكشید..


۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

ایده های تبلیغاتی اثرگذار


ایده های تبلیغاتی اثرگذار

بیک : روی هر سطحی می نویسد

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !



این هم تبلیغ ماژیک

Iran Eshgh Group !


دفعه بعد، 5/3 ثانیه زودتر این صفحه را باز کنید تا بتوانید اتومبیل بی ام و

مدل کوپه را قبل از اینکه دور شود ببینید!

Iran Eshgh Group !



این دو تابلو به صورت شفاف ساخته شدن
و منظره پشت سرشون رو به این شکل نمایش می دهند.
در نتیجه در هر آب و هوایی (بارانی / آفتابی و ...) درست کار می کنن.
تبلیغ سرعت بالای اتومبیل

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !


سیگار انسان ها را می کشد

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !



تبلیغات رنو

Iran Eshgh Group !


ابراز احساسات پیراهن ها برای نوشابه ها

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !



خوش بو کننده دهان

Iran Eshgh Group !



آدامس

Iran Eshgh Group !



چاقوی تیز

Iran Eshgh Group !



داروی تقویت حافظه

Iran Eshgh Group !



صندلی عقب اتومبیل امن تر از صندلی جلو نیست. کمربند ایمنی خود را ببندید.

Iran Eshgh Group !


کرم از بین برنده لک های صورت.
(>Ctrl+z = undo)

Iran Eshgh Group !



سس تند!

Iran Eshgh Group !


صدای واقعی

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !



آیا هنگام مسواک زدن لثه هایتان خون ریزی می کند؟

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !


بنز

Iran Eshgh Group !



بدون شرح

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !



قهوه بخورید تا خوابتون نبره و دوستانتون این بلاها رو سرتون نیارن!

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !


پارکینگ: ماشینتون رو توی پارکینگ ما بذارید تا این شکلی نشه!

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !



پودر لباس شویی: بدون نگرانی به کارتون ادامه بدید!

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group !


مک دونالد

Iran Eshgh Group !



ماشین لباس شویی

Iran Eshgh Group !



شامپو، حالت دهنده موی سر!

Iran Eshgh Group !

Iran Eshgh Group  !


Iran Eshgh Group !