۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

Don't copy if you can't

از يك استاد سخنور دعوت بعمل آمد كه  در جمع مديران ارشد يك سازمان ايراد سخن نمايد .  محور سخنراني  در خصوص مسائل انگيزشي و چگونگي ارتقاء سطح روحيه  كاركنان دور ميزد  
استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتي كه  توجه حضار كاملا به گفته هايش جلب شده بود ، چنين گفتد  : " آري دوستان ، من بهترين سالهاي زندگي را در آغوش زني گذراندم كه همسرم نبود "
ناگهان سكوت شوك برانگيزي جمع حضار را فرا گرفت ! استاد وقتي تعجب آنان را ديد ، پس از كمي مكث ادامه داد : " آن زن ،  مادرم بود "

حاضران شروع به خنديدن كردند و استاد سخنان خود را ادامه داد
-
-
-تقريبا يك هفته از آن قضيه سپري گشت تا اينكه يكي از مديران ارشد همان سازمان به همراه همسرش به يك ميهماني نيمه رسمي دعوت شد . آن مدير از جمله افراد پركار و تلاشگر سازمان بود كه هميشه خدا سرش شلوغ بود
او خواست كه خودي نشان داده  و در جمع دوستان و آشنايان با بازگو كردن همان لطيفه ، محفل را بيشتر گرم  كند .  لذا با صداي بلند گفت : " آري ، من بهترين سالهاي زندگي خود را در آغوش زني گذرانده ام كه همسرم نبود ! "
همانطوري كه انتظار ميرفت سكوت توام با شك همه را فرا گرفت و طبيعتا همسرش نيز در اوج خشم و حسادت بسر ميبرد . مدير كه  وقت را مناسب ميديد ،‌ خواست لطيفه را ادامه دهد ، اما از بد حادثه ، چيزي به خاطرش نيامد و هرچه زمان گذشت ، سوءظن ميهمانان نسبت به او بيشتر شد ، تا اينكه  بناچار گفت : " راستش دوستان ، هر چي فكر ميكنم ، نميتونم بخاطر بيارم آن خانم كي بود ! "
نتيجه اخلاقي :
Don't copy if you can't

جوك هاي لري

لره آزمایش ادرارش گم میشه میگه بله دیگه مملکت بخور بخوره!
*
از لر میپرسن امام رضا چرا رفته بود مشهد میگه: رفته بود زیارت
*
یک لر برای چند روز میره توی هتل یک روز میبینن توی دستشوئی داره یک نفر خارجی رو میزنه میان میگیرنش ازش میپرسن قضیه چیه چرا این بدبخت را میزنی لره میگه اینجا یک چشمه اویی بیده (دستشوئی فرنگی ) که مو هر روز ازش او میخوردم این بی پدر و مادر امروز اومده توش ریده
*
به لره که از حج برگشته‌ می‌گن سفر حج چطور بود… می‌گه: خیلی سنگ خورد تو سرو صورتم ولی آخرش بوسیدمش.
*
یه لره رفت پارتی. فرداش رفیقش ازش پرسید چطور بود. لره گفت: خیلی عالی بود . روی من اسم یه گل گذاشته بودن و هی صدام میکردن. رفیقش گفت چی میگفتن. لره گفت: من و انداخته بودن وسط و هی دورم میچرخیدن میگفتن اسگل باید برقصه اسگل باید برقصه
*
یه روز دوتا لر سوار یه تاکسی میشن. تاکسیه پژو بوده. بعد یکی از لرا به راننده میگه: اقای راننده یه نوار بزار حال کنیم. راننده میگه: خودت یکی از تو داشبورت انتخاب کن بزار. لره هم از تو داشبورت بین چند تا نوار یه نوار ویدیو پیدا میکنه هر چی سعی میکنه بزاره تو ضبط نمیتونه بزاره اون رفیقش می زنه تو سرش میگه ای گیج این نوار مال تریلی نه پژو
*
لره و ترکه باهم یه کارخونه سفیدآب تاسیس می کنن. اول کارشون برای اینکه بیشتر بفروشن وسطش گردو میذارن !!
*
جدیدترین جمله ای که لرا پشت ماشناشون می نویسن:
برار غریبم جومونگ
*
صرف فعل نشستن به گویش لری:
مو بنیشم تونم بنیشی اونم بنیشه
ما که بنیشیم شمام که بنیشید
دیه جا نی اونا بنیشن!!!
*
 
o        مردم لرستان برای همدردی با مردم غزه کودکان خود را به گلوله بستند
لره زنگ می زنه فرودگاه می گه:
ببخشید خانم از تهران تا شیراز چقد راهه
دختره میگه یه لحظه!
لره میگه مرسی و قطع می کنه!
هدف از آفرینش لرها :۱- ایجاد رعب و وحشت در بین حیوانات ۲- ایجاد شادی بین انسانها ۳- روحیه دادن به ترکها
o        حافظ و دختر لر
گفتم: غم تو دارم
گفتا : سی چی برارم
گفتم: که ماه من شو
گفتا: بووات درارم!
گفتم زمهر ورزی ، رسم وفا بیاموز
گفتا: به لنگ کفشی چشاتِ در میارم
    
o   اولین دوره المپیک لرها، موسوم به “لرمپیک” با رشته های زیر آغاز شد: - شنای با مانع، - کشتی پروانه، - پرش روی نیزه، - شیــــــــــرجه روی چمن، اسب سواری با سگ
o   ترکه یه چک سفید امضا پیدا میکنه جلو مبلغش مینویسه” خدا تومن” میبره میده به بانک. بعد میبینن ترکه داره کیسه کیسه پول از بانک میبره بیرون میرن ببینن چه جوریه که بهش پول دادن میبینن رئیس بانکه لر بوده
o
o   لره توی جبهه بیسیم چی بوده زنگ میزنه میگه : آقا ۵ تا عراقی دستگیر کردم بیاید ببرید میگن خودت بیار …. میگه نه شما بیاین اینا نمیذارن من بیام
o   لره زنش رو  می فروخته؛ میگن چرا این کارو می کنی : میگه سی پول
میگن : پول واسه چی می خوای ؟ میگه: برا تفنگ خریدن.
میگن تفنگ واسه چی؟ میگه سی جنگ با دشمن
میگن : جنگ برای چی؟   میگه : سی ناموسم
o   دولت برای پنجاه هزارمین بار به هم وطنان عزیز لری اعلام کرد: که نمی توان با کارت سوخت ، تلفن زد.
o   لره میاد تهران می‌بینه همه آستین کوتاه پوشیدن، میگه: عجب، پس اینا دماغشونو با چی پاک میکنن؟
o   به لره میگن: با بید جمله بساز. میگه: در خانه ما یک بید بید! میگن: اون بید نیست، بوده. میگه: آهان باشه، در خانه ما یک بود بید
o   یه روزیه لری به تهران میره وبعد از گشت و گذار در خیابان یه بچه ای جلوشو می گیره می گه:ببخشید آقا بی ادبی شما لرید؟ لره گفت:آره از کجا فهمیدی. پسر بچه گفت:ازاینکه کتتون داخل شلوارتونه.
o   یه بار یه لره میره توی بیابان پتو میندازه روی خودش و میخوابه بعد یه نفر میزنه بهش میگه ببخشید شما لرید لره میگه وای از زیر پتو هم میفهمن آدم لره
o   یک لر بعد از ۱۰ دقیقه از باجه تلفن بیرون میاد یه نفر ازش میپرسه سالم بود میگه آره فقط آفتابه نداشت
o   لره میره دستشوئی عمومی طول اش میده وقتی بیرون میآید بهش میگن خسته نباشی لره میگه شیرین کام باشی
o   یک شب تلوزیون فیلم سینمایی گذاشته بوده، تو فیلم مرده به زنش میگه: شب بخیر لورا. یهو تو لرستان ملت همه تلوزیون رو خاموش میکنند، میرن میخوابن
o   لره ۱نفرو تو خیابون میبینه میگه : ببخشید من شما رو تو دبی ندیدم؟ یارو میگه : نه آقا من اصلان دبی نرفتم. لره میگه : چه جالب اتفاقا منم تا حالا دبی نرفتم ، حتما ۲ نفر دیگه بودن

مراحل دوستي دختران و پسران


  

                                                           

 

 

 

عکس هایی از مراحل دوستی بین دختر و پسر...

(بسیار زیبا و واقع بینانه)

متنی طنز و جالب درباره ی دوستی های امروزی بین دختر و پسر ها

برای دیدن

ادامه عكسها و خبر، روی این عكس كلیك كنید

 

دوستی دختر و پسر...

پسران/دختران در ۶ ماه اول دوستی

۱ـ نمی دونم چرا تو رو یه جور دیگه دوست دارم٬ هیچوقت چنین احساسی نداشتم.

۲ـ من روراست و صادقم.

۳ـ تو همونی هستی که من دنبالش می گشتم.

  


۴ـ بدون تو میمیرم.

۵ـ من با بقیه فرق دارم.

۶ـ من فقط با تو چت می کنم.

 

۷ـ تو تمام زندگی منی.

۸ـ تو معنی عشق رو به من فهموندی.

۹ـ هیچوقت به من نگو خداحافظ .

 

 

پسران/دختران در ۶ ماه دوم دوستی

۱ـ دوست داشتن تنها که کافی نیست.

۲ـ من که نمیتونم همه چیزو بهت بگم٬ توقع زیادی داری.

۳ـ شما پسرا/دخترا همتون یه مدلین.
 

۴ـ فکر میکنم زیادی احساسی برخورد کردم.

۵ـ منم یه مردم/زنم٬مثل بقیه مردا/زنا

۶ـ چت تبادل نظره٬ تو بدبین شدی٬ مگه اشکالی داره!

۷ـ تمام زندگی که در تو خلاصه نمیشه٬ تو فقط بخشی از زندگی منی.

 

۸ـ آدم به خیلی چیزا میتونه عشق بورزه.

۹ـ دوران خوبی رو باهات داشتم٬ فراموشت نمی کنم٬ خوشبخت بشی٬ خداحافظ .

*مطالب بالا اگرچه تا حدَی درست است ولی مطلق نیست و ممکن است در مورد دختران

و پسران٬ بنا بر احساسات و شخصیَت ها و طرز فکرهای گوناگون ٬ متفاوت باشد

زیبا باشید

 

http://warningtm.org/ghaleb/7994syzb91tc0jwuboe.jpg
 
 

۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

شكار لحظه ها


 







----- Forwarded Message ----
From: Emad <warning_tm2@yahoo.com>
To: WarningTM@yahoogroups.com
Sent: Thu, September 23, 2010 12:56:02 AM
Subject: [WarningTM] :: Shekar LahzeHaa :: [ Interesting Photos ]

 

 

 

                                                          

 

 

 

شکار لحظه ها

 

 

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

http://www.warningtm.org

 

 

http://warningtm.org/ghaleb/7994syzb91tc0jwuboe.jpg

 
 

احترام به مشتری


ترجمه :
بخش پونتیاک شرکت خودروسازی جنرال موتورز شکایتی را از یک مشتری با این
مضمون دریافت کرد: «این دومین باری است که برایتان می نویسم و برای این
که بار قبل پاسخی نداده اید، گلایه ای ندارم ؛ چراکه موضوع از نظر من نیز
احمقانه است! به هر حال موضوع این است که طبق یک رسم قدیمی ، خانواده ما
عادت دارد هر شب پس از شام به عنوان دسر بستنی بخورد. سالهاست که ما
پس از شام رای گیری می کنیم و بر اساس اکثریت آراء نوع بستنی ، انتخاب و
خریداری می شود. این را هم باید بگویم که من بتازگی یک خودروی شورولت
پونتیاک جدید     خریده ام و با خرید این خودرو، رفت و آمدم
 به فروشگاه برای تهیه بستنی دچار مشکل شده است!
 
لطفاً دقت بفرمایید! هر دفعه که برای خرید بستنی وانیلی به مغازه می روم
و به خودرو باز می گردم، ماشین روشن نمی شود؛ اما هر بستنی دیگری که بخرم
، چنین مشکلی نخواهم داشت. خواهش می کنم درک کنید که این مساله برای من
بسیار جدی و دردسرآفرین است و من هرگز قصد شوخی با شما را ندارم ...
 
می خواهم بپرسم چطور می شود پونتیاک من وقتی بستنی وانیلی می خرم روشن
نمی شود؛ اما با هر بستنی دیگری راحت استارت می خورد؟
 
مدیر شرکت به نامه دریافتی از این مشتری عجیب ، با شک و تردید برخورد
کرد؛ اما از روی وظیفه و تعهد، یک مهندس را مامور بررسی مساله کرد. مهندس
خبره شرکت ، شب هنگام پس از شام با مشتری قرار گذاشت. آن دو به اتفاق به
بستنی فروشی رفتند. آن شب نوبت بستنی وانیلی بود. پس از خرید بستنی
همان طور که در نامه شرح داده شده بود ماشین روشن نشد! مهندس جوان و
جویای راه حل ، 3 شب پیاپی دیگر نیز با صاحب خودرو وعده کرد. یک شب نوبت
بستنی شکلاتی بود، ماشین روشن شد. شب بعد بستنی توت فرنگی و خودرو براحتی
    استارت خورد. شب سوم دوباره نوبت بستنی وانیلی شد و باز ماشین
 روشن نشد! نماینده شرکت به جای این که به فکر یافتن دلیل حساسیت داشتن
خودرو به بستنی وانیلی باشد، تلاش کرد با موضوع منطقی و متفکرانه برخورد
کند. او مشاهداتی را از لحظه ترک منزل مشتری تا خریدن بستنی و بازگشت به
ماشین و استارت زدن برای انواع بستنی ثبت کرد. این مشاهده و ثبت اتفاق ها
و مدت زمان آنها، نکته جالبی را به او نشان داد: بستنی وانیلی پرطرفدار و
پر فروش است و نزدیک در مغازه در قفسه ها چیده می شود؛ اما دیگر بستنی ها
داخل مغازه و دورتر از در قرار می گیرند. پس مدت زمان خروج از خودرو تا
خرید بستنی و برگشتن و استارت زدن برای بستنی وانیلی
 کمتر از دیگر بستنی         هاست. این مدت زمان مهندس را به تحلیل علمی
موضوع راهنمایی کرد و او دریافت پدیده ای به نام قفل بخار(Vapor Lock)
باعث بروز این مشکل می شود. روشن شدن خیلی زود خودرو پس از خاموش شدن به
دلیل تراکم بخار در موتور و پیستون ها مسأله اصلی شرکت ، پونتیاک و مشتری
بود.
 
شرح حکایت
 
مشتریان ما به زبانهای مختلفی سخن می گویند. ایشان از ادبیات متفاوتی
برای کلام گفتن بهره می گیرند. اگر حرف مشتری را خوب گوش کنیم ، می
توانیم با توجه به لحن گفتار ایشان درک فراتری از آنچه می خواهند به گوش
ما برسانند، داشته باشیم. آیا همه حرفهای مشتریان ما باید منطقی ، اصولی
و مرتبط با موضوع باشد؟ اگر مشتری چیزی می گوید که به نظر مسخره و بی ربط
است ، یا شکایتی عجیب را طرح می کند، چگونه برخوردی شایسته اوست؟ یک
اتفاق نادر برای یک مشتری و پیام بظاهر احمقانه او می تواند روشنگر مسیر
بهترین و زبده ترین مهندسان جنرال موتورز باشد. مثال ساده ای که
 نقل شد تأکید بر این موضوع دارد که مشتری بهترین راهنما و کمک ما در
بهتر شدن محصول و خدمات بنگاه ماست. اگر در پی نوآوری هستیم ، باید به
طور جدی سازوکار «خوب گوش دادن» و «شنیدن» صدای مشتری را طراحی کنیم. شما
مشتریان خود را می شناسید؟ صدایشان به گوشتان می رسد؟ بی ربط و با ربط، حرف مشتری گوهر است.